پارت هجده

زمان ارسال : ۱۱۲ روز پیش

ساندرا... دستیارِ احمق مادرش!

نگاه غضبانکش را از نوک کفش‌های سفید و پاشنه‌ ده سانتی دخترک بالا برد تا به شلوار جذب مشکی‌اش رسید و سپس پیرهن سفید رنگش...

با جدیت به صورت رنگ باخته‌ی او خیره شد و زیر لب غرید:

- توی این اتاق چه غلط ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید